جزء از کل اثر استیو تولتز
جزء از کل اثر استیو تولتز
معرفی اجمالی کتاب جزء از کل اثر استيو تولتز
«جزء از کل» نخستین رمان «استیو تولتز» نویسندهی استرالیایی است که نوشتنش پنج سال طول کشید.
و بعد از انتشار، نامزد دریافت جایزهی بوکر شد.
این کتاب با ترجمهی «پیمان خاکسار» در اسفندماه سال ۱۳۹۳ هجری شمسی، در ۶۵۶ صفحه و توسط نشر چشمه به چاپ رسیده و تاکنون ۴۱ نوبت تجدید چاپ شده است
در بخشی از داستان میخوانیم: «داستانم را از کجا شروع کنم؟ مذاکره با خاطرات کار آسانی نیست: چهطور میشود بین آنهایی که نفسنفس میزنند تا بازگو شوند و آنهایی که تازه دارند پا میگیرند و آنهایی که هنوز هیچی نشده چروک خوردهاند
و آنهایی که کلام آسیابشان میکند و تنها گردی ازشان باقی میماند، انتخاب کرد؟
یک چیز را مطمئنم: ننوشتن دربارهی پدرم توانی ذهنی میطلبد که من یکی ندارم.
تمام افکاری که پدرم درشان حضور ندارد، بهنظرم تنها حقههایی هستند که ذهنم سوار میکند؛ برای اینکه از فکرکردن به او اجتناب کنم.
و اصلا چرا باید اجتناب کنم؟ پدرم مرا بهخاطر صرف وجودداشتنم مجازات کرد و حالا نوبت من است که او را به خاطر وجودداشتنش مجازات کنم. یربهیر.»
کتاب حاضر را نشر «چشمه» منتشر کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است
درباره نویسندهی کتاب
استیو تولتز در دبیرستان کیلارا مشغول تحصیل شد و از دانشگاه نیوکاسل به سال ۱۹۹۴ فارق تحصیل گردید.
پیش از اشتغالش به ادبیات در منترال، ونکور، نیویورک سیتی، بارسلونا و پاریس طیف وسیعی از مشاغل همچون فیلمبردار، بازاریاب، نگهبان، گارگاه خصوصی، معلم انگلیسی و فیلمنامهنویسی را تجربه کرد.
جزء از کل اثر استیو تولتز
وی در سال ۲۰۰۵ با زنی نقاش و استرالیایی فرانسوی ازدواج کردو در سال ۲۰۱۲ اولین فرزندش که یک پسر بود متولد شد.
رمان اول که همین رمان جزء از کل است، در سال ۲۰۰۸ و تحت عنوان A fraction of the whole منتشر شده است
خلاصه ای از کتاب
کتاب با استفاده از دو شخصیت اصلی، یعنی پدر و پسری به نام مارتین و جسپر دین، قصه را روایت میکند.
این دو نفر شخصیتهای اصلی این داستان هستند که اتفاقاتِ حول محور آنها اتفاق میافتد.
قصه از زبان جسپر دین روایت میشود که در حال روایتِ قصهی زندگى خود در زندان است.
بخش اول کتاب، تعریف تمام داستان زندگى مارتین، ازدواجش، به دنیا آمدن جسپر، خروج از استرالیا و بازگشت به آن از دریچهی نگاه جسپر، بر طبق آنچه از پدرش و دیگران شنیده یا در دفتر خاطراتش خوانده است، مىشود.
جسپر نهایتاً هویت خود را برای پلیس فاش میکند و آزاد میشود.
پلیسها او را به انباری میبرند که اموال مارتین در آن نگهداری میشود.
جاسپر میداند اینها مشتی خرت و پرت بیشتر نیست ولی در آن میان، به دفتر خاطرات پدر برمیخورد.
او داستان کتاب جزء از کل را بر اساس همین یادداشتها برای ما و پلیس تعریف کرده است.
برخی از نقاشیهای دورهی بارداری مادر نیز در میان آنهاست و احساس میکند، چهرهی داخل نقاشیها را پیشتر جایی دیده است.
او قسم میخورد که هرگز پا جای پای پدرش نگذارد، زیرا مادرش نیز بخشی از وجود اوست.
با کمک آنوک که اکنون ثروتمندترین زن استرالیاست، راهی سفر اروپا میشود تا به گذشتهی مادرش پی ببرد.
در بخش دوم کتاب، خواننده همهچیز را از نگاه مارتین میبیند و پاسخ بسیارى از سوالات خود را پیدا میکند.
هر دو بخش کتاب به یک میزان جذاب و شگفتانگیز است.
جملات فلسفى عمیق مارتین، وقایع نسبتا عجیب و باورنکردنى داستان و پایان غیرمنتظرهی کتاب همگى کمک میکند تا چهارچوبى متفاوت از معناى مفاهیمى چون عشق، زندگى، خانواده، ملیت و مهمتر از همه، مرگ در ذهنتان نقش ببندد.
قسمت هایی از متن کتاب جزء از کل
- هیچ وقت نمیشنوید ورزشکاری در حادثهای فجیع، حس بویاییاش را از دست بدهد.
اگر کائنات تصمیم بگیرد درسی دردناک به ما انسانها بدهد، که البته این درس هم به هیچ درد زندگی آیندهمان نخورد، مثل روز روشن است که ورزشکار باید پایش را از دست بدهد، فیلسوف عقلش، نقاش چشمش، آهنگساز گوشش و آشپز زبانش را.
درس من؟ من آزادیام را از دست دادم و اسیر زندانی عجیب شدم.
جزء از کل اثر استیو تولتز
- وقتی بچه هستی، مدام از تو میپرسند: «حالا فرض کنیم همه مردم خودشون رو انداختن توی چاه. تو هم باید این کار رو بکنی؟».وقتی بزرگ میشی ماجرا فرق میکنه. آدمها بهت میگن: آهای. همه داران میپرن تو چاه. تو چرا نمیپری؟
- ما در زمینی قابل اشتعال زندگی میکنیم.
همیشه آتش هست. همیشه خانهها از دست میروند و زندگیها گم میشوند.
ولی هیچکس چمدانش را نمیبندد و به چراگاهی امنتر نمیرود.
جزء از کل اثر استیو تولتز
فقط اشکشان را پاک میکنند و مردگانشان را دفن میکنند و بچههای بیشتر میآورند و پایشان را در زمین محکمتر میکنند.
- مرگ پدرم، حفرهای بزرگ در زندگیهایشان [زندگی مردم استرالیا] باقی میگذاشت.خلاء مهمی که باید پر میشد. الان دیگر باید از کدام فلک زدهای متنفر باشند؟
- بعضی وقتها حرف نزدن هیچ نوع زحمت و سختی ندارد.اما گاهی وقتها، فشار و دردش از بلند کردن پیانو هم بیشتر است.
- وقتی خیلی تلاش میکنی کسی را فراموش کنی، خودِ همین تلاش کردن به یک خاطرهی فراموشناپذیر تبدیل میشود.حالا باید بکوشی تا این فراموش کردن را فراموش کنی و این چنین، یک خاطرهی فراموش نشدنی دیگر هم ایجاد میشود.
جزء از کل اثر استیو تولتز
- گاهی اوقات فکر میکنم که انسان، حیوانی است که برای زندگی خود به آب یا غذا نیاز ندارد. همین که شایعهای برای نقل کردن و شنیدن داشته باشد برایش کافی است.
- ما در مسیر رسیدن به طبقهی بیستم بودیم و البته آسانسور، علاوه بر ما دو دست کت و شلوار را هم حمل میکرد که داخلشان دو آدم قرار گرفته بود.
- باور کنید. اصلا نباید جلو یک نفر پخش زمین شوید. کمکتان نمیکند که از جا بلند شوید.
- از من بشنوید. آدمیزاد را فقط وقتی تنها است میشود تحمل کرد.
جزء از کل اثر استیو تولتز
- بعضی وقتها حرف نزدن هیچ نوع زحمت و سختی ندارد. اما گاهی وقتها، فشار و دردش از بلند کردن پیانو هم بیشتر است.
- آدم در تنهایی احمق است. ولی در جمع رسما بدل به الاغ میشود
- هرکس که ادعا میکند یکی از دوستانش در طول سالها هیچ تغییری نکرده، فرق نقاب و چهرهی واقعی را نمیفهمد.
- هرکس که ادعا میکند یکی از دوستانش در طول سالها هیچ تغییری نکرده، فرق نقاب و چهرهی واقعی را نمیفهمد.
- آدمهای زشت هم میدانند زیبایی چیست، حتی اگر آن را ندیده باشند.
لینک مستقیم فایل صوتی و پی دی اف رایگان کتاب